- خس طبع
- پست طبیعت، بی اصل، آنکه طبع پست دارد
معنی خس طبع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردنکش، احمق، معاند، سرکش
بی توجه و بی استعداد
دژخم بد آغاز
موافق طبع، بمیل، طبعاً
ابله، احمق، نادان، کودن
بذله گوی، شوخ
خوش خوی، نیک سرشت، برای مثال کبر یک سو نه اگر شاهد درویشانی / دیو خوش طبع به از حور گره پیشانی (سعدی۲ - ۵۹۶) ، خوش قریحه، شادمان
آژر کج سرشت دشمنش دژ منش
همسرشت، همخوی، کسی که در خوی و سرشت با دیگری شریک باشد
بی ذوق، بی تجربه، برای مثال آتش اندر پختگان افتاد و سوخت / خام طبعان همچنان افسرده اند (سعدی۲ - ۴۱۹)
هم سرشت، هم خوی
احمق گول
ساده لوح، احمق، کودن، کم خرد، ابله، خل، غمر، خام ریش، سبک رای، کم عقل، فغاک، انوک، تپنکوز، گول، کهسله، دنگ، کردنگ، کاغه، بی عقل، ریش کاو، چل، لاده، دبنگ، دنگل، کانا، گردنگل، بدخرد، تاریک مغز، نابخرد، غتفره، شیشه گردن